عشق یه چیز خاصه

ساخت وبلاگ
آن شب که لعل لبت خوردم و مَست شدم از آن شب در چشم خیلی ها پَست شدم خودم هم میدانستم که راهیِ بن بست شدم آن شب که با گیسوانت هم دَست شدم من مَست شدم،پَست شدم ،راهی بن بَست شدم آن شب که نیست بودم و در آغوشت هَست شدم من در شهر چشمانت غریب بودم اما با چشمان مهمان نوازت یکدست شدم #hadipishbin.blogfa.com
+ نوشته شده توسط هادی پیش بین ،اشعار کارو در پنجشنبه هشتم تیر ۱۳۹۶ و ساعت 19:27 |
عشق یه چیز خاصه...
ما را در سایت عشق یه چیز خاصه دنبال می کنید

برچسب : هیاهوشعر,خودم, نویسنده : hadipishbin بازدید : 220 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:15

دیروز باران میبارید در خیابان و شهر نه  آسمان نبود که محبت میکرداین دشت نبود که سیراب میشد عاشقانه ها زیر باران قدم نمیزدند چون قرار جدایی عشق بود دیروز باران میبارید اما هیچ گاه شمع دونی های حیاط خانه با طراوت نگشتند جوجه هایی که از تشنگی دهانشان را باز کرده بودند و  از آسمان التماس میکردند سیراب نشدند باران میبارید اما شیرین نبود باران میبارید اما شادی درپی نداشت باران میبارید اما از چشمان من بران میبارید ولی تنها گونه های مرا خیس میکرد باران میبارید اما از شوریش تشنه تر میشدم باران میبارید خودت هم میدانی که وقتی آسمان بخیل شده، این چشمان من هستند که میبارند  تا خشکسالی نگیرد سبزه های میان م عشق یه چیز خاصه...
ما را در سایت عشق یه چیز خاصه دنبال می کنید

برچسب : باران,خشکسالی, نویسنده : hadipishbin بازدید : 209 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:15

کاش نمیدیدم،کاش مرگ انسانیت را نمیدیدم کاش کور بودم نمیخواهم نور را، من به تاریکی کفایت میکنم چون که دنیارا قیامت میکنم من به تاریکی قنائت میکنم با ناله ی فقر فریاد عریان را قرائت میکنم (اگر دستم رسد بر چرخ گردون ،ازو پرسم که این چون است و آن چون،یکی را میدهد صد نازو نعمت ،یکی را نان جو آلوده بر خون) ای غنی ،ای خوب خدا من قیامت میکنم من ظلم را مُبَدَل با عَدالت میکنم من خدایی را،خدایت میکنم که جای ظلم عدل را سزایت میکنم ای غنی،ای خوب خدا،میدانی چطور؟ من بهشت را سرایت میکنم میدانی چرا؟ ما فقیران به جهنم عادت کرده ایم ما بهشت را صرف صداقت کرده ایم آری ای غنی ،ای خوب خدا ما حماقت کرده ایم اما زند عشق یه چیز خاصه...
ما را در سایت عشق یه چیز خاصه دنبال می کنید

برچسب : راضی,جهنم, نویسنده : hadipishbin بازدید : 232 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:15

شمع مهیاست ولی پروانه دیگر یارنیست مجنون را با لیلای بی عشق کار نیست دیگر خسروی را مانع شیرین و فرهاد نیست فرهاد این دوران در عشق شیرین بیمار نیست ساقی و خُمره و خَمر مهیاست ولی میخواره ی این میکده دیگر خمار نیست عشق جای خود را با هوس تغییر داد هیچ کس در بند عشق شب تا سحر بیدار نیست مکتب عشق خالی از عاشق شده هیچ کس در درس عاشقی هشیار نیست صداقت مایه ی ننگ و شرافت در قید دروغ دیگر هیچ کس از ریا بیزار نیست در زمانی شرافت با ارزش و پرمشتری زین پس شرافت را کسی خریدار نیست آن زمان گل بی خار در گلستان خوار بود این زمان گل بی خار کم طرفدار نیست آنزمان عبور از عفت زن بر نامحرمان دشوار بود انگار که حال عشق یه چیز خاصه...
ما را در سایت عشق یه چیز خاصه دنبال می کنید

برچسب : خودم, نویسنده : hadipishbin بازدید : 227 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 5:15